استعاره ی یک استعاره
به نظر می رسد که دو نظر اساسی در باب استعاره وجود دارد. یکی، که می توان دیدگاه کلاسیک نامیدش، استعاره را «انفکاک پذیر» از زبان می داند؛ صناعتی که می توان برای حصول تأثیرات ویژه و از پیش اندیشیده وارد زبان کرد.
نویسنده: ترنس هاوکس
مترجم: فرزانه طاهری
مترجم: فرزانه طاهری
استعاره ی یک استعاره
در درازمدت حقیقت اهمیتی ندارد(والاس استیونز)
به نظر می رسد که دو نظر اساسی در باب استعاره وجود دارد. یکی، که می توان دیدگاه کلاسیک نامیدش، استعاره را «انفکاک پذیر» از زبان می داند؛ صناعتی که می توان برای حصول تأثیرات ویژه و از پیش اندیشیده وارد زبان کرد. این تأثیرات به زبان کمک می کنند تا به آنچه هدف اصلیش تلقی می شود برسد، یعنی افشای «واقعیت» جهانی که بلاتغییر ورای آن قرار دارد.
و دیدگاهی هم هست که می توان آن را رمانتیک نامید و به موجب آن استعاره از زبان جدایی ناپذیر است؛ زبانی که «بالضروره استعاری» است و «واقعیت»ای که در نهایت محصولِ غایی کنش و واکنِش اساساً «استعاریِ» کلمات و «شتاب ماده»ای است که هر روزه با آن برخورد می کند. استعاره که آگاهانه به کار گرفته می شود، فعالیت ویژه زبان را تشدید می کند و حقیقتاً خلق واقعیتی «جدید» را در بر دارد.
دو تلقی از زبان که در این دیدگاههای مربوط به استعاره مفروض است شاید معرف دو انتهای پیوستاری باشد که گهگاه شاعران، یا گروههای از شاعران را به سوی خود جلب کرده است. آنان که جلب دیدگاه «کلاسیک» می شوند معمولاً زبان را در شکل مطلوب آن ابزاری برای ایضاح تلقی می کنند و یحتمل، به همین دلیل، مؤثرترین شکل آن را شکلِ مکتوبش می دانند. آنان که جلب دیدگاه «رمانتیک» می شوند معمولاً زبان را متعهد به ضد یک نوع وضوح می دانند، آن هم به نام نوع دیگری از وضوح که در مقام مقایسه شاید نوعی اغتشاش به نظر برسد. آنان زبانی را ترجیح می دهند که طنین و «ابهامها»ی صدای سخنگو در آن حفظ شده است و البته بین این دو سَر نیز عرصه ای وسیع قرار دارد.
اگر دیدگاهی «مدرن» در باب استعاره وجود داشته باشد، همانا ادامه ی دیدگاه رمانتیک است، هر چند که در آن تحولات جالبی رخ داده حاکی از آنکه این دو سَرِ پیوستار آن قدر در تقابل با هم نیستند که نتوان آشتیشان داد. مثلاً رهیافت زبان شناسی نوکلاسیک را داریم که اعتبار دیدگاه رمانتیک را تا آنجا می پذیرد که در آن وجود نوعی «پس زمینه ی» «بالضروره استعاری» برای زبان پذیرفته شده، اما کاوش در فرایندهایی را پیشنهاد می کند که به مدد آنها ممکن است استعاره به عنوان «پیش زمینه» در زبان جایگیر شود. و دیدگاه مردم شناسیِ نورمانتیک را داریم که تا اینجا را می پذیرد که استعاره ها واقعیت را برای ما «خلق می کنند»، اما در ضمن متذکر می شود که این واقعیتی جدید نیست و بیشتر تقویت و بیان دوباره ی واقعیتی قدیمی است که در کل نحوه ی زندگی ما از پیش مفروض گرفته شده است.
شکی نیست که این نوع گزارش، زیاده ساده کردنِ موضوعی بسیار پیچیده است. استعاره خود چنان بلاواسطه و چنان زنده است که تمامی این گونه تبیین های فروکاهنده ی این فرایند را به سخره می گیرد. با این همه، در درازمدت «حقیقت» اهمیتی ندارد، زیرا تنها راه دستیابی به آن استعاره است. استعاره ها هستند که اهمیت دارند: آنها خود حقیقت اند. به قول والاس استیونز که برای آخرین بار هم از او نقل می کنیم، متأسفانه «چیزی به عنوان استعاره ی یک استعاره وجود ندارد».
منبع مقاله:
هاوکس، ترنس؛ (1377)، استعاره(از مجموعه ی مکتب ها، سبک ها و اصطلاح های ادبی و هنری)، ترجمه ی فرزانه طاهری، نشر مرکز، چاپ چهارم 1390.
/م
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}